چکیده:
نخبگان
چین با اشراف به تحولات ناشی از جهانی شدن، اولویت سیاستگذاری خود را بر
ارتقای قدرت اقتصادی بهعنوان محور قدرت ملی قرار دادهاند. بر این مبنا و
در راستای استفاده از تمامی ظرفیتهای ملی و بینالمللی، سیاست خارجی چین
در سه دهه گذشته نقشی کلیدی در ایجاد محیطی مناسب برای ارتقای جایگاه این
کشور در نظام بینالملل ایفا کرده است. نتیجه این امر توجه به دیپلماسی
اقتصادی بهعنوان یک رویکرد اقتصادمحور به سیاست خارجی و بهتبع آن توجه
به الزامات رفتاری آن، همواره مدنظر مقامات این کشور بوده است. در راستای
تجزیهوتحلیل این مسئله، پژوهش حاضر با استفاده از روش تحقیق کیفی
مبتنیبر اسناد تاریخی و کتابخانهای و همچنین تکیه بر دادههای آماری، به
تبیین مفهوم، اهداف و عملکرد دیپلماسی اقتصادی در سیاست خارجی چین و نقش آن
در قدرتمندی این کشور میپردازد. سؤال اصلی مقاله این است که چین در
راستای دستیابی به جایگاهی قدرتمند در اقتصاد جهانی، در عرصه سیاست خارجی
چه رویکردی در پیش گرفته است؟ در پاسخ به سؤال، فرضیه پژوهش این است که چین
پس از مائو، رویکرد دیپلماسی اقتصادی را با هدف قدرتمندی و ارتقای جایگاه
جهانی اقتصاد این کشور بهصورت فعالانه در پیش گرفته و در این راستا
برنامههایی چون جذب سرمایهگذاری خارجی، تسهیل فضای کسبوکار تجاری، رونق
گردشگری، دستیابی به علم و تکنولوژی روز و بهبود تصویر کشور را به اجرا
گذاشته است.
کلیدواژگان
: جهانی شدن؛ توسعه؛ صلح؛ سیاست خارجی چین؛ رویکرد اقتصادی؛ دیپلماسی اقتصادی چین؛ تجارت؛ بهبود تصویر کشور؛ سرمایهگذاری خارجی؛ همگرایی اقتصادی
چکیده
دیپلماسی اقتصادی موضوعی است که اساساً در دوران پس از جنگ سرد و با گسترش فرآیند جهانی شدن بهعنوان یکی از ابزارهای نوین، کارآمد و قدرتمند کنش در فضای بینالملل در برابر دیپلماسی سنتی قرار گرفته است. اساس شکلگیری دیپلماسی اقتصادی مبتنی بر کاستیهای دیپلماسی سنتی برای تحقق اهداف سیاست خارجی است. بهنظر میرسد در فضای موسوم به جهانی شدن که عمدتاً ناظر بر جریانهای اقتصادی و تجاری (کالا، سرمایه و خدمات) فراملی است، توسل به دیپلماسی سنتی بر مبنای الگوی سادة تعاملات دو جانبه و چند جانبة صرف دولتها و تفوق سیاست بر اقتصاد، نمیتواند متضمن تأمین منافع بازیگران بینالمللی باشد. تحولات سریع دوران پس از جنگ سرد و وجود روندهای مختلف بهویژه جهانی شدن، باعث شده است که دیپلماسی سنتی به ابزاری ناکافی برای پیشبرد اهداف و تأمین منافع ملی کشورها تبدیل شود. در این شرایط سیاستمداران و دیپلماتهای دوران جنگ سرد هر روز بیش از گذشته، بهدنبال تطبیق خود با شرایط جدید و استفاده از شیوههای نو و ابزارهای کارآمدتر جهت تحقق اهداف خود بودهاند. در چنین فضایی «دیپلماسی اقتصادی» بهعنوان ابزار نوین سیاست خارجی و بخشی از «دیپلماسی سیال» که از ملزومات یک سیاست خارجی موفق در عصر جهانی شدن است، بهعنوان جایگزین، مکمل و جبران کنندة کاستیهای دیپلماسی سنتی مطرح میشود؛ موضوعی که مقالات اول و دوم این پژوهشنامه تحت عنوان «اقتصاد جهانی و دیپلماسی اقتصادی کشورهای در حال توسعه» و «دیپلماسی اقتصادی، ابزار نوین سیاست خارجی در عصر جهانی شدن» به تبیین و تشریح آن میپردازد.