دیپلماسی رسانهای: تحلیل رابطه رسانهها و سیاست در نظریههای مختلف
مقدمه
دیپلماسی رسانهای به عنوان یکی از شاخههای اصلی فعالیتهای دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی پدیدار شده است و بخش قابل توجهی از دیپلماسی عمومی کشورهای قدرتمند جهانی را به خود اختصاص داده است. در این راستا نظریههای مربوط به تأثیر رسانهها بر سیاست خارجی در دو جهت عمده تکامل یافتهاند؛ نخست آنکه، این نظریهها از اعتقاد به اثر زیاد رسانهها بر مخاطبان به اثرات محدود تغییر موضع دادهاند و دوم آنکه، به جای تلقی مخاطب به عنوان موجودی منفعل، به فعال بودن مخاطب در دریافت و تفسیر پیام رسانهها اشاره کردهاند. در ارتباطات سیاسی، علاوهبر پذیرش این دو اصلاح نظری به توسعه دیدگاههای نظری برای توضیح رابطه رسانههای خبری و سیاست پرداختهاند. با این وجود، این نظریه، گاه رسانهها را تأثیرگذار دانسته (نظریه سی. ان. ان) و گاه از تأثیر سیاست بر رسانهها (نظریه تولید موافقت، نظریه نخبگان و نظریه تعاملی نخبگان و رسانهها) سخن به میان آورده است و این در حالی است که امروزه تکنولوژیهای نوین ارتباطات و اطلاعات، گستره دیپلماسی و سیاست خارجی را به تحریریه روزنامهها، شبکههای اینترنتی، تلویزیونها و رادیوهای جهانی کشانده است. این همان عاملی است که در عصر جامعه اطلاعاتی، فضای متعامل دیپلماتها و رسانهها را الزامی ساخته است. فضایی که در آن، پیشبرد سیاست خارجی و دیپلماسی بیش از پیش به میزان تأثیرگذاری تاکتیکهای خبری و رسانهای وابسته است. چنانکه هر قدر این تاکتیکها و پوشش خبری، پرقدرتتر و تأثیرگذارتر طراحی و منتشر شود، چرخهای سیاست خارجی روانتر میچرخد.
1- تأثیر رسانه بر سیاست
1-1- نظریه سی. ان. ان
این نظریه معتقد است که رسانههای خبری میتوانند در مواقع رخداد فجایع و بحرانهای انسانی حکومت را تکان دهد و درجهت مداخله در این بحرانها به حرکت وادارد. این نظریه در وهله نخست نتیجه اظهارات سیاستگذاران در مورد نقش شبکههای تلویزیونی جهانی و به ویژه سی. ان. ان در منازعات عمده بینالمللی در دوران پس از جنگ سرد بود. موارد مزبور عبارت بودند از پوشش خبری سرکوب اعتراض دانشجویان در میدان تیانآنمن پکن توسط حکومت چین در سال 1989، بحران سالهای 91-1990 خلیجفارس و جنگی که در پی حمله عراق به کویت و اشغال این کشور رخ داد، تلاش روسها برای کودتا در سال 1991، جنگهای شهری و مداخلات بشردوستانه در شمال عراق در سال 1991، سومالی در سال 1992، رواندا در سال 1994، بوسنی و هرزگوین در سال 1995 و کوزوو در سال 1999.
در این نظریه، رسانهها نقش ابزار تبلیغات سیاسی دولت را بازی کردهاند. آنها با دفاع از سیاست خارجی و با ارزشگذاری و ارزشسازی، القاء پیام و برجستهسازی، نسبت به مشروعیت بخشی به سیاستهای حکومتی و رساندن پیامهای دستاندرکاران دیپلماسی کشورها به افکار عمومی جهانی، نقش توجیهگر دولت را در عرصه سیاست خارجی ایفاء مینمایند. در این نقش، آنها اشاعهدهنده فرهنگ، عقاید، آراء و تبلیغکننده ایدئولوژی و ایدههای سیاست خارجی کشورها هستند. با این وجود به نظر میرسد که مطرحشدن این نظریه در سالهای اخیر و به ویژه توانایی آن در تأثیرگذاری بر سیاستهای دفاعی و خارجی، توجه سیاستمداران، مقامهای حکومتی، ژورنالیستها و اندیشمندان را به خود جلب کرده است. این جذابیت بیشتر ریشه در نقش رسانهها به عنوان مهمترین واسط قدرت در سیاست دارد.
2- تأثیر سیاست بر رسانه
1-2- نظریه تولید موافقت
در این نظریه، رسانههای خبری به جای آنکه بر سیاست تأثیر بگذارند و یا به انتقاد از حوزه قدرت بپردازند، پوشش خبری خود را به گونهای سامان میدهند که برای تصمیمات سیاسی، موافقت مخاطبان (توده مردم) را جلب کنند. بررسیهای متعدد توسط هرمان، هاموند و چامسکی بیانگر آن است که پوشش خبری رسانههای آمریکا طی دورههای بحرانی به گونهای بوده است که نه تنها درجهت نقد سیاستهای رسمی حکومت نبوده است، بلکه به تولید موافقت برای آن سیاست پرداختهاند. جنگ سال 1991 خلیجفارس با نام «طوفان صحرا»، حمله نظامی به افغانستان به بهانه نابودی نیروهای تروریست القاعده و سپس حمله به عراق ازجمله مثالهایی است که میتوان برای این نظریه برشمرد.
2-2- نظریه تولید موافقت برای مقامات اجرایی
این نظریه بیانگر آن است که چگونه رسانههای خبری در نحوه پوشش خبری خود به گونهای عمل میکنند که از تصمیمات مقامات اجرایی کشور (مقامات سه قوه و در رأس آنان رئیس جمهور) حمایت کنند. اگر حادثه موردنظر مربوط به مقامات اجرایی کشور نباشد طور دیگری با آن برخورد خواهد شد. به عنوان مثال، میتوان از دو حادثه سرنگون کردن هواپیمای خطوط هوایی ایران و کره در دهه 1980 توسط آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی (سابق) نام برد. رسانههای خبری آمریکا سرنگونی هواپیمایی ایرانی را خیلی ناچیز پوشش دادند و سقوط آنان را ناشی از خطای فنی دانستند، حال آنکه پوشش خبری سرنگونی هواپیمایی خطوط هوایی کره که مربوط به مقامات اجرایی شوروی سابق بود، تا حد ممکن به تفصیل پوشش خبری داده شد.
3-2- نظریه تولید موافقت برای نخبگان
این نظریه اگرچه تا حدود زیادی با نظریه تولید موافقت برای مقامات اجرایی یکسان است، اما در واقع به جرح و تعدیلهایی در بیان رابطه میان رسانههای خبری و سیاست پرداخته است.
مطابق نظریه تولید موافقت برای نخبگان باید دو اصلاح در نظریه تولید موافقت مقامات اجرایی انجام و آن را تعدیل کرد:
1- رسانههای خبری تنها به تولید موافقت برای مقامات اجرایی کشور نمیپردازند، بلکه به تولید موافقت برای نخبگان شامل مقامات اجرایی و غیراجرایی میپردازند.
2- تحت برخی شرایط، رسانهها نه تنها به تولید موافقت نمیپردازند، بلکه صبغه انتقادی نیز به خود میگیرند.
به زعم نظریهپردازانی چون هالین در کتاب «جنگ سانسورنشده» و ثبت در شرایط مختلف سیاسی، عملکرد و تأثیر رسانههای خبری متفاوت خواهد بود. آنان سه وضعیت را در این خصوص ترسیم میکنند که عبارتند از:
الف) وفاق کامل بین نخبگان؛
ب) عدم وفاق بین نخبگان؛
ج) انحراف و انتقاد از سیاست.
در وضعیت «الف»، هنگامی که نوعی وفاق نسبی بین نخبگان درباره مسائل مهم سیاسی وجود دارد، پوشش رسانههای خبری در جهت تولید موافقت برای تصمیمات آنان خواهد بود.
در وضعیت «ب»، هنگامی که بین سیاستمداران و نخبگان بر سر یک مسئله سیاسی اختلاف نظر وجود دارد، آن گاه رسانههای خبری میتوانند به انتقاد بپردازند و بر سیاست تأثیر بگذارند. به عنوان مثال، رسانههای خبری آمریکا مادام که بین نخبگان سیاسی آمریکا، به ویژه اعضای کنگره، وفاق نسبی بر سر جنگ در ویتنام وجود داشت، در جهت تولید موافقت برای این سیاستها عمل میکردند. اما به محض آنکه بین اعضای کنگره درباره حقانیت جنگ در ویتنام اختلافنظر پدید آمد، رسانههای خبری به انتقاد از اوضاع پرداختند. مشابه این وضعیت را در وقایع سندروم ابوغُریب شاهد هستیم. جنایت اسفبار زندان ابوغریب هنگامی برملاء شد و رسانههای خبری به انتقاد از آن پرداختند که بوش مخالفانی در میان اعضای کنگره پیدا کرد ـ عدهای با نزدیکشدن به پایان دوره اول ریاست جمهوری بوش درصدد انتقاد از وی بودند.
در ایران نیز، جریان موسوم به «اصلاحات» که پس از دوم خرداد سال 1376 آغاز شد، شرایطی را برای آشکارسازی اختلافنظر نخبگان سیاسی و فکری فراهم کرد. این شرایط، زمینه مساعدی را برای رسانهها فراهم ساخت تا به انتقاد سیاسی و اجتماعی خود دامنزده و نقشی بیش از پیش در این عرصه ایفا کنند؛ نقشی که رسانهها خود نیز از عدمتوجه به آن پیش از دوم خرداد در شگفت بودند.
در وضعیت «ج» رسانهها میتوانند به رغم وفاق نسبی نخبگان سیاسی، به انتقاد بپردازند و ازنظر و مواضع سیاسی نخبگان انحراف جویند. در چنین شرایطی رسانهها میتوانند به عنوان رکن چهارم دموکراسی عمل کنند.
3. نظریه تعاملی رسانهها و قدرت
این نظریه، ضمن پذیرفتن برخی تواناییهای نظری و یافتههای تجربی نظریه تولید موافقت، معتقد است که باید جریانی دوسویه میان پوشش رسانههای خبری و قدرت سیاسی شکل بگیرد. در واقع، نظریه تولید موافقت، نظریهای یکجانبه است و به تعامل و دوجانبه بودن رابطه رسانههای خبری و سیاست توجه ندارد. با این حال، این تأثیرپذیری کاملاً انفعالی نیست؛ زیرا کار رسانهها صرفاً انعکاس آینهوار وقایع نیست، بلکه حقیقت آن است که رسانهها با تأثیرپذیری از یکی از طرفین، از طریق نوعی قالبدهی، واقعیت را بازسازی میکنند و به مخاطبان خود ارائه میکنند. در واقع رسانهها به نوعی روایت از واقعیت میپردازند که با انعکاس آینهوار آن متفاوت است. از سوی دیگر، باید به یک مسئله مهم پرداخت و آن عدمقطعیت سیاستهاست. به بیان دیگر، سیاستهای یک حکومت، همیشه روشن و قطعی نیست و در این هنگام رسانهها میتوانند نقش جدیتری ایفاء کنند. بنابر آنچه گفته شد: هرگاه بین نخبگان به قدر کافی وفاق وجود داشته باشد و سیاستها به قدر کافی از صراحت و قطعیت برخوردار باشند، باید منتظر تأثیرپذیری رسانهها از نخبگان باشیم. اما هنگامی که بین نخبگان، وفاق وجود ندارد و سیاستها هم از صراحت و قطعیت کافی برخوردار نیست، امکان تأثیرگذاری رسانهها بر سیاستمداران بیشتر خواهد بود.
4. نتیجهگیری
بنابرآنچه در این نوشتار بیان شد، میتوان اینگونه تحلیل نمود که اساساً رابطه رسانهها و سیاست، رابطهای ساده و یکسویه نیست. تأثیر و نفوذ بیش از حد رسانهها در سیاستها و تصمیمگیریهای کشورها توسط نظریهپردازان نظریه سی. ان. ان از یک سو و نظریات تولید موافقت در حمایت از تأثیر و نفوذ دولت بر رسانهها از سوی دیگر، نیاز به نظریهای تعاملی برای توضیح رابطه رسانه و دولت را ضروری میسازد. نظریهای که اولاً به رابطه تعاملی رسانه و سیاست اشاره کند و ثانیاً شرایطی را که تحت آن ممکن است رسانهها بر سیاست تأثیر بگذارند را تعیین کند.
در واقع، بهتر است که گفته شود: رابطهای دوسویه بین نخبگان و رسانهها وجود دارد. از سویی، هنگامی که بین نخبگان به قدر کافی، وفاق وجود دارد و سیاستهای حکومت از صراحت و قطعیت برخوردار است، رسانهها از نخبگان تأثیر میپذیرند. حال آنکه، هنگامی که بین نخبگان، عدموفاق به چشم میخورد و در سیاستها عدمقطعیت وجود دارد، احتمال تأثیر رسانهها بر نخبگان بیشتر خواهد بود.
برای بحث در خصوص رابطه بین دیپلماسی و رسانهها یکی از اموری که بسیار طبیعی به نظر میرسد رصد کردن سناریوهای رسانههای وابسته به حکومتها در طی دورههای بحرانی است. این مسیر میتواند اهدافی را که دیپلماتها قصد دارند به افکار عمومی القاء کنند، روشن نماید. از سوی دیگر این رصد کردن، کشورها را قادر میسازد تا بتوانند در برخورد با افکار عمومی و رسانهها طراحی خود را با جهت بهتری شکل دهند. برای بررسی و تحلیل رابطه بین دیپلماسی و رسانه، سناریوهای ویژه رسانههای بزرگ جهانی در مورد ایران به پیوست آورده شده است.